ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

سه سال و اندیه که عاشقت شدم

وفتی که دستاتو میگیرم تو دستم وقتی که میدونی عاشقتو هستم وقتی که با چشمات دلو میلرزونی من دیوونه ات میشم به همین آسونی دستاتو میگیرم تو پراز احساسی من دوست دارم و تو منو میشناسی وقتی که میخندی واسه تو میمیرم پیش من میمونی با تو جون میگیرم من عاشقت شدم میخوام بهت بگم تو دنیای من تویی عشق خودم دوست دارم تورو دنیا تودستمه میدونی جای تو گوشه ی قلبمه من دارم هر لحظه به تو دل میبازم بهترین روزارو من برات میسازم این یه حسه خوبه اینکه با تو هستم دست تو تو دستم من به تو دل بستم من با تو فهمیدم زندگی شیرینه تو تموم حرفات به دلم میشینه       ...
24 فروردين 1391

سارینا در سال نوروز 91

سلام شکوفه ی بهاری مامان امیدوارم امسال بهترین اتفاقا برات بیوفته عزیزترینم امسال موقع سال تحویل به همراه عمو محمد و عمو امیر دبی بودیم و به تو گل مامان خیلی خوش گذشت مخصوصا که کل سفر پیش عموها بودی و با علی و نگار بازی میکردی بااینکه تمام روز و پابه پای راه میرفتی شب که میشد میخواستی بری تو اتاق عمو محمد یا امیر البته بیشتر با عمو امیر و خاله مریم جور بودی یه شب به خاله مریم گفتی:من بیام خونتون سر بزنم،لامپاتون که خاموش شد میرم قربون شیرین زبونیات برم عشق من هر جا میخواستیم بریم میدوییدی و دست عمو امیر و میگرفتی و اول صبح ازم اجازه میگرفتی که میشه برم خونه ی عمو امیر ،توی این سفر رابطه ات با حسامم خوب شده بود و بغل او...
16 فروردين 1391
1